یا علی گفتیم و عشق آغاز شد

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطره» ثبت شده است

به‌ خاطر امام گفتم

ناگفته‌هایی از انفجار سال 63 در نمازجمعه تهران


گفت‌وگو با محمود مرتضایی ‌فر


برگزاری نمازجمعه‌ی تهران همواره با یک اسم عجین بوده است؛ محمود مرتضایی ‌فر. با این ‌که در سال‌های نهضت امام یکی از فعالین بود اما بیشتر مردم اولین چهره‌ای که از او به یاد دارند، مردی میان‌ سال است که مجری برنامه‌ ی ورود حضرت امام به ایران بود. همان ‌که اولین ‌بار برای تأیید سخن امام تکبیر گفت و این سنت را رایج کرد. تصویر دیگری که از مرتضایی‌ فر به یاد مانده است به‌ عنوان مجری نمازجمعه‌ ی تهران است. حتی بسیاری او را تنها با سمتی که مرحوم حاج احمدآقا به او داد می ‌شناسند؛ وزیر شعار. اگرچه چند سالی است که کمتر در نماز جمعه حاضر گشته است، اما خاطرات ناب او منحصر به فرد است؛ حتی اگر غبار سال ‌ها فاصله بر آن نشسته باشد. آنچه در پیش روی شماست، مصاحبه‌ ای کوتاه است با او به بهانه ‌ی سی‌ امین سال صدور حکم امامت جمعه‌ ی تهران برای رهبر معظم انقلاب.

محمد مهدی اسلامی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
محب الرضا

خاطره - دیدار با خانواده شهید ارمنی (قسمت سوم ..:: پایان ::..)

مادر شهید گفت: «امروز فهمیدم که علی(ع) کیست، من میتوانم جملهای به شما عرض کنم؟» آقا گفتندبفرمایید، من آمدم اینجا که حرف شماها را بشنومگفتما با شما از نظر فرهنگ دینی فاصله داریم اما در روضههایتان شرکت میکنیم و خیلی مواقع هم داخل نمیآییم. روز شهادت امام حسین(ع)، روز عاشورا و تاسوعا به دستههای سینهزنی امام حسین(ع) شربت میدهیم. میآییم توی دستههایتان مینشینیم و بعضی از حرفها را میشنویم. من تا الآن نمیفهمیدم بعضی چیزها را ...

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
محب الرضا

خاطره - دیدار با خانواده شهید ارمنی (قسمت دوم)

فکر کردیم بهترین کار این است که عمو را بیاوریم  حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟! با این هیبت و این تیپ و قد و قواره و اسلحه. هرچه هم بخواهی بگویی من کسی نیستم، قیافهات تابلو است در خانه ی بغلی را زدیم آقایی آمد دم در سلام کردم گفتمببخشید! امر خیری بود خدمت رسیدیماین بندة خدا نگاه کرد، یک مسلمان بسیجی، خانة یک ارمنی آمده، چه امر خیری؟! رفت لباس پوشید آمد . محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش. داخل خانه که شدیم، نگهبان او را بازرسی کرد. نگاه کرد، پیش خودش گفت، برای امر خیر مگر آدم را بازرسی میکنند؟!

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
محب الرضا

خاطره - دیدار با خانواده شهید ارمنی (قسمت اول)

صبح روز کریسمس یعنی عید پاک ارامنه، آقا فرمودند که خانه چند شهید ارمنی و عاشوری اگر برویم خوب است. ما آدرسی از ارامنه نداشتیم. سری به کلیساها زدیم که آنها از ما بیخبرتر بودند! بنیاد شهید هم اطلاعی در این مورد نداشت! رفتیم گشتیم توی محله مجیدیه شمالی و دو سه تا خانواده پیدا کردیم. در منزلشون را زدیم و با آنها صحبت کردیم. توی خانواده مسلمانها خود را هیئتی یا بسیجی معرفی می کردیم. بین ارمنیها بگوییم که از بسیج آمدیم که نمی شود، کارت صدا و سیما نشان دادیم و گفتیم از صدا و سیما هستیم و امشب شب کریسمس، میخواهیم فیلمی از شماها بگیریم و روی آنتن بفرستیم.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
محب الرضا