یا علی گفتیم و عشق آغاز شد

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زینب کبری» ثبت شده است

کرامات - گوشه ی مقنعه



علامه حاج میرزا حسین نوری، صاحب مستدرک، از سید محمد باقر سلطان آبادی که از بزرگان و شخصیت های باکمال بود، نقل می کند که :

من در بروجرد به بیماری شدید درد چشم مبتلا شدم، چشم راستم ورم کرد و به طوری ورم بزرگ شد که سیاهی چشمم پیدا نبود، و از شدت درد خواب و آرامش نداشتم، نزد همه ی پزشکان رفتم و مداوای آن ها بی نتیجه ماند و آن ها از درمان آن اظهار ناتوانی کردند. بعضی می گفتند تا شش ماه باید تحت درمان باشی و بعضی می گفتند تا چهل روز نیاز به درمان است. بسیار محزون و غمگین بودم، تا اینکه یکی از دوستان به من گفت: بهتر است که به زیارت قبر منور ابا عبدالله الحسین علیه السلام بروی و از آن حضرت شفا بگیری، من عازم هستم ، بیا  با هم به کربلا برویم ...

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
محب الرضا

اشعار - زینب کبری ام المصائب


آورده ام در شهرتان خاکسترم را

 

آیات باقیمانده ی بال و پرم را

 

آورده ام ای کوچه های نا مسلمان

 

مؤمن ترین فریاد های حنجرم را

 

دیشب مراعات حسینم را نکردید

 

در کوفه وا کردید پای مادرم را

 

من آیه هایی در حجاب نور هستم

 

خالی کنید ای چشم ها دور و برم را

 

نذر سر این کعبه ی بالای نیزه

 

در شهرتان خیرات کردم زیورم را

 

من یک نفر در دو تنم ، اما دو روز است

 

از دست دادم نیمه ای از پیکرم را

 

یک نیمه ام را روی دست نیزه بردید

 

در محمل بی پرده نیم دیگرم را

 

اما به توحید نگاهم روی نیزه

 

زیباتر از هر روز دیدم دلبرم را



...:: شاعر : علی اکبر لطیفیان ::...

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
محب الرضا