خاطرات تفحص
خواستیم که بدنش را جمع کنیم وداخل کیسه بگذاریم
در کمال حیرت دیدم در انگشت وسط دست راست
او انگشتری است. از آن جالب تر اینکه تمام بدن کاملا اسکلت شده بود
ولی انگشتی که انگشتر در آن بود کاملا سالم وگوشتی مانده بود.
همه بچه ها دورش جمع شدند
خاک های روی نگین انگشتر را که پاک کردیم
اشک همه مان در آمد... روی آن نوشته شده بود
بیمارستان پر از مجروح بود، حال یکیشون خیلی بد بود؛ رگ هاش پاره
پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.
دکتر اشاره کرد که چادرمو دربیارم تا راحت تر بتونم مجروح رو جابجا
کنم.
مجروح به من نگاه کرد؛ کمی ازش فاصله گرفتم تا چادرمو از سرم در آرم.
احساس کردم که چادرم به جایی گیر کرده. دیدم چادرم در مشت اون مجروحه.
انگار می خواست چیزی به من بگه.
سرمو نزدیک لباش بردم. به سختی و بریده بریده گفت:
« من دارم میرم تا تو چادرتو در نیاری؛ ما برای این چادر داریم می ریم »
نگاهش که کردم هنوز چادرم در مشتش بود که شهید شد...
(گفتگوی سیده فاطمه موسوی)
بــِـسمِ اللّـــه ِ الرَّحـــمن ِ الرَّحــــیم
إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً
(أحزاب / 33 )
ما فرزندان حیدر کرار در نظر داریم از هم اکنون در راستای بیان موانع ظهور قطب عالم امکان، حضرت بقیة الله الأعظم(ارواحنا فداه) مطالب طبقه بندی شده، هدفمند و جذاب را مورد بحث قرار دهیم.
سعی بر این است این مطالب بر اساس رهنمودهای مقام عظمای ولایت، حضرت آیة الله سید علی خامنه ای (مدظله العالی) به شما عزیزان ارائه گردد.
امید است با عنایت بی بی دو عالم حضرت ریحانة النبی(سلام الله علیها) به این امر مهم دست یابیم؛ إن شاءالله...
ماییم و نوای بی نوایی *** بسم الله اگر حریف مایی
هر بار می خوایم با سید بریم توی شهر قدمی بزنیم، یکی دو نفر جلوتر میرن تا اگر بوی کباب به مشام رسید سریع خبرش کنند.
حساسیت داره به بوی کباب !!!
حالش خیلی بد میشه !!!
یک بار خیلی اصرار کردیم که چرا؟ چرا به این بو حساسیت داره؟
گفت: «اگر در میدان مین بودی و به خاطر اشتباهی، مین فسفری عمل می کرد و
دوستت برای اینکه معبر و عملیات لو نره، اونو می گرفت زیر شکمش و ذره
ذره آب می شد و حتی جیک هم نمیزد و از این ماجرا فقط بوی بدن کباب شدش توی
فضا می موند، تو به این بو حساس نمیشدی؟»
***************************************
این میدونی یعنی چی؟! یعنی اونور باید جواب بدیم! خودشون خیلی مردن، خودشون جواب نمیخوان، اما یکی هست که نمیتونه تحمل کنه، ایشون ازت جواب میخوان، میدونی کیه؟ درسته، مادر شهدا... همونی که بهشون یاد داد باید واسه ولایت مبارزه کرد... مادر شهدا از ما جواب میخوان... چون تاب نداشت ببینه بچهش داره میسوزه و دم نمیزنه، آخه خودش میدونه سوختن یعنی چی..... :(
اَلسَّلامُ عَلَیکِ یا فاطِمَةُ الزَّهراء (سلام الله علیها)
التماس دعا
ثائرالزهرا(س)
روزنامه دبکا چاپ اسرائیل:
حتی تصور اشغال مرزهای غربی ایران توسط داعش خنده دار است.
80 میلیون ایرانی یک جا بر سر داعش خراب خواهند شد.
ایرانیها بر سر خاکشان با کسی تعارف ندارند. همه میدانیم ایرانیها باهوش تر
از آنند که بگذارند داعش به مرزهایش نزدیک شود. آنها (ایرانیها) نبرد را به
بیرون از مرزهای خود کشیده اند...
اگر باور ندارید سایه ی قاسم سلیمانی را در عراق ببینید...
در نبردهای زمینی درون خاورمیانه ایران بخاطر تجربیاتش همیشه پیروز است.
کار های یواشکی !!!
همین شهدای 8 سال دفاع مقدس هم یواشکی یک کارهایی میکردند...
مثلاً:
یواشکی ساکشان را می بستند و بدون این که پدر و مادرشان بفهمند با خودشان
بیرون می بردند و به بهانهٔ مدرسه، جیم می زدند و می رفتند جبهه...
قبلش یواشکی دست برده بودند توی شناسنامه و سن شان را تغییر داده بودند...
بعضی ها یواشکی دار و ندارشان را می دادند به جبهه یا به فقرا کمک می کردند...
شب ها یواشکی از چادر یا اتاق یا سنگر می زدند بیرون و نماز شب می خواندند...
یواشکی هایشان هم عالمی داشت....
شهدا !!! شماکه صدایتان به خدا میرسد، به او بگویید کمکمان کند خلوت هایمان با گناه آلوده نشود...
کارهای یواشکی در خلوت با هم فرق داره، بعضی از اونا رو خدا دوست داره، بعضی هاشونو شیطان...
بعضی هاشون آدمو به کمال میرسونن، بعضی هاشون هم آدمو به یغما میبرن!!!
دختر خانمی که افتخار میکنی عکست در این صفحه ی سیاه و در این گرداب منتشر شده، با خودت بیاندیش و بدان! آزادی با خودفروشی توفیق دارد...
کدام را آزادی میدانی؟! اینکه جسم تو، قلب تو، احساس تو، عشق تو، روح تو برای یک نفر باشد؟ یا برای تمام مردان شهر؟
اینکه همسرت محبت و عشقش را تقدیم تو کند؟ یا در خیابان هوس را به اسم عشق به تو تعارف کنند؟
یواشکی هایمان عوض شده است...
پ.ن: این مطلب پیرو راهاندازی صفحه ای سیاه به نام "آزادی های یواشکی زنان در ایران" که مانند باتلاق و گردابی برای دختران این سرزمین است منتشر شد و از تمامی همسنگری ها بابت تصویر پوزش میطلبم.
التماس دعا
ثائرالزهرا(س)
سلفی های پَست سوریه اعلام کردند بزودی به کربلا نیز حمله میکنیم!
در پی این خبرفرمانده سرافراز سپاه قدس، سردار سلیمانی افزودند:
اگر پایتان، فقط پایتان به حرم سیدالشهدا (علیه السلام) برسد؛ با کسب اجازه از
مقام عظمای ولایت حضرت آیت الله العظمی خامنه ای کربلای جدیدی را رقم خواهیم زد که در تاریخ ثبت شود...
در ضمن، نماز ظهر راهم با سربازان امام خامنه ای به جماعت در بقیع میخوانیم...
سلامتی و طول عمر باعزت این عزیز صلوات
أللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دستت را.... ببخشید، پایت را میبوسم... پایت را میبوسم که نماد مردانگی ات را پنهان کردی تا دل حضرت آقا را نشکنی...
دلم خوش است، دلم خوش است که در این شهر اگر نشانی خانه یک "مرد" را خواستند، سراغت را دارم...
اکنون میفهمم... عده ای گمنام مانند زهرا(س)، عده ای بی سر مانند حسین(ع)، و عده ای هم.......... مانند عباس(ع)...
همسنگری ها اگر دلتون شکست حقیر رو هم دعا بفرمایین :(
با صدای اذان از سر سفره بلند شد.
گفتیم: غذات سرد میشه!!!
گفت: نه! میرم نماز، وگرنه غذای روحم سرد میشه ...
( شهید محمود شهبازی )
اونوقت بعضی از ماها... و در درجه اول خود حقیر... اگه وقت داشته باشیم نماز میخونیم، اگه حال داشته باشیم نماز میخونیم، نماز صبح رو با نماز ظهر و عصر میخونیم! کل نمازمون هم دو دقیقه و چهل ثانیه طول میکشه!!! کل تدارکمون واسه نماز هم یه مهر سادست!!! برامون هم مهم نیست وضع لباس هامون چطوره؟! موهامون شونه خورده و مرتبه یا خیر؟! عطر هم که هیچی!!! مگه میخوایم بریم مهمونی؟؟؟!!! آره... هروقت خواستیم بریم مهمونی باید تیپ بزنیم! باید خوشبوترین عطر رو بزنیم! آخه اونجا دخترهای فامیل هم حضور دارن! نکنه یه وقت احساسشون به ما بد بشه؟؟؟!!! آره...وقتی میخوایم بریم پیش خلق خدا، باید شیک باشیم، اما وقتی میخوایم بریم حضور خالق کل هستی، مهم نیست چطور بریم...البته...اگر بریم....
عزیزی که میگی ظاهر مهم نیست، باید با دل نماز بخونی! این یه اصله: ظاهر و باطن از هم تأثیر میگیرن و بر هم تأثیر میذارن...دل هم مهمه، حقیقت انکار ناپذیریه... نماز رو به عربی میخونیم و تموم میشه و انگار یه بار سنگین از دوشمون برداشته شده!!! آیا یه کلمه از این نماز رو هم فهمیدیم؟؟؟؟؟ متوجه شدیم چه گفتیم؟! درک کردیم؟! اکثراً نماز رو رفع تکلیفی میخونیم، اگه نماز خوندی و تغییری توی حال و هوات احساس نکردی، شک کن!!! به نمازت شک کن... بهترین ملاقات آن است که طرفمان بهترین باشد، پس واسه هر 5 تا بهترین ملاقات که روزانه میری، سنگ تموم بذار رفیق...
شنیدین میگن دخترا بابایی هستن؟؟؟
بعضی از دخترا میخوان وقتی شب دیر میان خونه، باباشون گیر نده بهشون...
بعضیا میخوان وقتی روسریشون رو عقبتر میذارن، باباشون چیزی نگه بهشون...
بعضیا میخوان باباشون ماشین داشته باشه...
بعضیا میخوان باباشون خونه داشته باشه...
بعضیا آرزو دارن باباشون پولدار باشه...
بعضیا میخوان بابای بیمارشون سالم باشه...
بعضیا هم دوست دارن همیشه سایه ی پدر بالا سرشون باشه...
اما توی این مرز و بوم هستن دخترایی که فقط و فقط آرزو دارن بدونن قبر باباشون کجاست ...
از «عین» علی عیون ما بینا شد
وز «لام» علی لسان ما گویا شد
در «یای» علی نور خدا را دیدیم
زان نور محمد و علی پیدا شد
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) :
حقُّ علیٍّ على هذهِ الاُمّةِ کحَقِّ الوالِدِ على وَلَدِهِ
حقّ على بر این امّت همچون حقّ پدر است بر فرزندش
(امالی(طوسی) : صفحه 54 )
حضرت زهرا (سلام الله علیها):
اِنَّ السَّعیدَ، کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَن أحَبَّ عَلِیاً فی حَیاتِه وَ بَعدَ مَوتِه
همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد.
(امالی(صدوق): صفحه 182 )
(( معرفی حضرت امیر(ع) در ادامه مطلب ))
اَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ
آیا مردم را به نیکى فرمان میدهید و خود را فراموش میکنید با اینکه شما کتاب[خدا] را میخوانید آیا [هیچ] نمی اندیشید
(بقرة : 44 )
با لباس پیغمبر خدا، خلاف حرف خدا عمل میکنن و دل نایب بر حق حجت خدا رو خون میکنن!!!!
الهی، یا هدایتشون کن، یا اگه قابل هدایت نیستن ریشهشون رو از زمین بکن...
توجیه بی دلیل برخی گناهان:
رشوه ---> شیرینی
غیبت ---> تو روشم میگم
بخل ---> اگه خدا میخواست بهش میداد
دروغ ---> مصلحتی
ماهواره ---> شبکه های علمی
تهمت ---> همه میگن
ربا ---> همه میخورن
مال حرام ---> پیش 3 هزار میلیارد چیزی نیست
نگاه حرام ---> یه نظر حلاله
موسیقی حرام ---> آرامش اعصاب
مجلس حرام ---> یه شب هزارشب نمیشه
مراقب کلاه شرعی ها باشیم!!!
50% راه، شناخت گناهه، اینکه بدونیم داریم گناه میکنیم، کسی که ندونه کارش گناهه و گناهش رو نشناسه، 1% هم احتمال برگشتش نیستا... تا گناهت رو ندونی نمیتونی توبه کنی...
گلوله توپ 106 ، دو برابر اون قد داشت ، چه رسد به قبضه اش !!!
گفتم : چه جوری اومدی اینجا؟
گفت : با التماس...
گفتم: چه جوری گلوله توپ را بلند می کنی میاری ؟
گفت : با التماس...
گفتم: می دونی آدم چه جوری شهید می شه ؟
گفت : با التماس...
بعد هم رفت، چند قدم که رفت برگشت و گفت: "شما دست از راه امام بر ندارید"
وقتی آخرین تکه های بدنش را توی پلاستیک می ریختیم فهمیدم چقدر التماس کرده بوده شهید شه....
به درآمدت شک کن:
- اگه زیر کولر گازی میشینی و کل زحمتت بلند کردن یه خودکاره و ماهیانه میلیونی به جیب میزنی...
- اگه برای بدست آوردن پول، باید "دروغ" بگی و اسمش رو هم میذاری تبلیغ...
- اگه برای ورود به کار صلاحیت نداشتی و آشنایت وساطت کرد...
- اگه مشتریت ناراضی از مغازت رفت بیرون...
- اگه به کرایه مسافرهات صد تومن اضافه میکنی...
- اگه ماشین و وسایل بیت المال دستته و اونو واسه خودت میدونی، نه یه امانت...
- اگه به کارگرت نصف حقش رو دستمزد میدی...
- اگه هزارتومن بیشتر از حقت از دخل برمیداری و به صاحبکارت نمیگی...
- اگه به حقت قانع نیستی...
- اگه طمع داری...
- اگه تنوع طلبی...
و هزاران "اگر" دیگر............
به همین سادگی مال حرام وارد زندگیمان میشود و به همین سادگی زندگیمان با
خاک یکسان میشود... بعد هم خدایمان را بنده نیستیم و شروع میکنیم به کفر
گویی... اشکال از خودمان است... اون بالاییه که نقصی نداره... اول، خودتو
اصلاح کن....
فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّـهُ حَلَالًا طَیِّبًا وَاشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّـهِ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ
﴿النحل: ١١٤﴾
از ماموریت که برگشت خوشحال بود!
پرسید: راستی فرمانده! گمراه کردن اینها چه فایده ای دارد ؟
ابلیس جواب داد: امام اینها که بیاید روزگار ما سیاه خواهد شد !!! اینها که گناه میکنند امامشان دیـــرتر می اید!
با کنجکاوی پرسید این هفته پرونده ها چطور بود؟
ابلیس یک نگاه عاقل اندر سفیهی به او انداخت و گفت:
مگر صدای گریه آقایشان را نمیشنوی؟؟؟
» دلت شکست همسنگری؟؟؟ چشمهایت تر شد؟؟؟ دلت آتش گرفت؟؟؟ اگر واقعا امام زمانی هستیم، مرد و مردانه فقط یک گناه، فقط یک گناه رو به خاطر آقامون بذاریم کنار... شرمندگی فردا خیلی سخته، اینکه بانوی بزرگوار به ما بگن تو اشک پسرمو در آوردی... تصورش هم سوز دارد...
یادت باشد، فقط یک گناه...
فقط دعا کنید پدرم شهید بشه!
خشکم زد. گفتم: دخترم این چه دعاییه؟!
گفت: آخه بابام موجیه!
گفتم: خوب إنشاالله خوب میشه، چرا دعا کنم شهید بشه؟
گفت: آخه هر وقت موج میگیردش و حال خودشو نمیفهمه شروع میکنه منو و مادرو برادرم رو کتک میزنه، اما مشکل ما این نیست!!!
گفتم: دخترم پس مشکل چیه؟
گفت: بعد از اینکه حالش خوب میشه و متوجه میشه چه کاری کرده، شروع میکنه دست و
پای ماها رو بوسیدن و معذرت خواهی میکنه؛ حاجی ما طاقت نداریم شرمندگی
پدرمون رو ببینیم. حاجی دعا کنید پدرم شهید بشه و به رفیقاش ملحق بشه...
برای سلامتی خودشون و خانوادشون صلوات
أللهم صلی علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
+جوان گفت: زیارت بخوان...
-گفت: سواد ندارم...
+جوان شروع کرد به خواندن؛ بعد هم سلام داد به معصومین تا امام حسن عسکری... بعد هم پرسید: امام زمانت را میشناسی؟
-مرد جواب داد: چرا نشناسم؟؟؟!!!
+جوان گفت: پس سلام کن...
-مرد دستش را روی سینه اش گذاشت و شروع کرد: السلام علیک یا حجة بن الحسن العسکری...
+جوان لبخندی زد و گفت: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته....
أللهم الرزقنا توفیق الزیارة حجتک...
یکی ازبچه ها به ابراهیم گفت: ابرام جـون! تیـپ و هیکلت خیلی جالب
شده...توی راه که میومـدی دوتادختر پشت سرت بـودن و از تو حـرف میـزدند،
شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی، کاملا معلومه
ورزشکاری
ابراهیم خیلی نارحت شد و رفت توی فکر....
اصلا تـوقع چنین چیزی را نداشت....
جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خندم گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار
گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بـود... تیپش به هر
آدمی می خورد غیر از کشتی گیر...
بچه ها میگفتن:تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری
پیدا کنـیم. بعد هم لباس تنـگ بپوشـیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فرم،
آخه این چه لباس هائیه که میپوشی؟!
ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: ورزش اگه
برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگه ای باشه ، فقط ضرره...
سلام بر ابراهیم / صفحه 41
جوان نزد عارف رفت و گفت: میخواهم امام زمانم(عج) را در خواب ببینم، چکار کنم؟؟؟
عارف گفت: امشب مقداری نمک و سپس آب نمک بخور و بعد چیزی نخور و بخواب.
جوان رفت و انجام داد و خوابید...
فردا صبح نزد عارف بازگشت. عارف تا جوان را دید پرسید: چه شد؟ حضرت ولیعصر را دیدی؟؟؟
جوان با لحن معترضانه ای گفت: من فقط خواب چاه و رودخانه و نهر میدیدم... اما امام زمان را ندیدم !!!!
عارف لبخندی زد و گفت: تو دیشب نمک خوردی و تشنه شدی، و به سبب تشنگی همه اش خواب آب میدیدی...
««« پس اگر میخواهی امام زمانت را نیز در خواب ببینی، تشنه ی او باش.... »»»
یک کارت برای امام رضا(علیه السلام)، مشهد؛ یک کارت برای امام زمان(عجل
الله تعالی فرجه الشریف)، مسجد جمکران؛ یک کارت هم برای حضرت معصومه(سلام
الله علیها)، قم؛ این یکی را خودش برده بود انداخته بود داخل ضریح.
«چرا دعوت شما را رد کنیم؟! چرا به عروسی شما نیاییم؟! کی بهتر از شما؟! ببین، همه آمده ایم. شما عزیز ما هستی...»
حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) آمده بود به خوابش، درست قبل از عروسی...
یادگاران/کتاب شهید ردّانی پور
نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود. اکران فیلم شروع شد، شروع فیلم، سقف یک اتاق...
دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق...دقیقه سه، دقیقه چهار، پنج و.........
هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق بود !!!!
صدای همه در آمد!!! اغلب حاضران سینما را ترک کردند!!!
ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به جانباز قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید....
این تنها 8 دقیقه از 30 سال زندگی این جانباز بود و شما طاقت نداشتید...!!!
نه خوابه !!!
نه مسته !!!
نه خماره !!!
فـقط سینش بـخاطر گـاز شیمایی خـرابــه .......
تو این جامعه، هم به این میگن مرد، هم به اون پسری که تیشرت صورتی و شلوار
قرمز میپوشه و آرایش میکنه!!! شباهت ها و تفاوت ها چقــــدر زیادن توی این شهر...
برادرم، خواهرم، طوری زندگی کن که اگه مادر این عزیز ازت سوال کرد، بتونی جواب بدی، مادر این عزیز، همون بانوی بی نشانه...
مراقب باش شرمنده ی این بانوی بزرگوار نشی...
یاعلی