به مادر قول داده بود برگردد...
وقتی مادر استخوان های بی جمجه ی پسرش را دید، لبخند تلخی زد و گفت:« پسرم سرش میرفت، قولش نمیرفت...»
به مادر قول داده بود برگردد...
وقتی مادر استخوان های بی جمجه ی پسرش را دید، لبخند تلخی زد و گفت:« پسرم سرش میرفت، قولش نمیرفت...»
حورانه ..
سنا ♥عاشق مهدی فاطمه♥
سید گمنام