این کتاب در مورد دکتر محمد تیجانی است این دانشمند سنی بودند و سپس با تحقیق و تفحص های فراوان و این که چه چیزهایی در مذهب شیعه است و چرا باید قبول داشت، شیعه می شوند.
عناوین مطالب :
- گذری کوتاه بر زندگی خود
- مسافرت موفقیت آمیز
- در ژرفای پژوهش
- اصحاب در قرآن و سنت
- آغاز تحول
- علت شیعه شدن
- احادیثی که پیروی از اهل بیت را واجب می داند
- اجتهاد در برابر نصّ
برای دانلود این کتاب میتوانید از روش های زیر استفاده کنید:
مشخصات کتاب :
نام کتاب: آنگاه که هدایت شدم
نویسنده کتاب: دکتر محمد تیجانی تونسی
مترجم کتاب: سید محمد جواد مهری
مشخصات دانلود:
فرمت فایل: PDF
حجم فایل: 2Mb
دشمن از دور باید دید ؛
از دور باید شناخت ...
امام خامنه ای(مدظله العالی)
پخش فیلم :
علامه حاج میرزا حسین نوری، صاحب مستدرک، از سید محمد باقر سلطان آبادی که از بزرگان و شخصیت های باکمال بود، نقل می کند که :
من در بروجرد به بیماری شدید درد چشم مبتلا شدم، چشم راستم ورم کرد و به طوری ورم بزرگ شد که سیاهی چشمم پیدا نبود، و از شدت درد خواب و آرامش نداشتم، نزد همه ی پزشکان رفتم و مداوای آن ها بی نتیجه ماند و آن ها از درمان آن اظهار ناتوانی کردند. بعضی می گفتند تا شش ماه باید تحت درمان باشی و بعضی می گفتند تا چهل روز نیاز به درمان است. بسیار محزون و غمگین بودم، تا اینکه یکی از دوستان به من گفت: بهتر است که به زیارت قبر منور ابا عبدالله الحسین علیه السلام بروی و از آن حضرت شفا بگیری، من عازم هستم ، بیا با هم به کربلا برویم ...
شنیدین میگن دخترا بابایی هستن؟؟؟
بعضی از دخترا میخوان وقتی شب دیر میان خونه، باباشون گیر نده بهشون...
بعضیا میخوان وقتی روسریشون رو عقبتر میذارن، باباشون چیزی نگه بهشون...
بعضیا میخوان باباشون ماشین داشته باشه...
بعضیا میخوان باباشون خونه داشته باشه...
بعضیا آرزو دارن باباشون پولدار باشه...
بعضیا میخوان بابای بیمارشون سالم باشه...
بعضیا هم دوست دارن همیشه سایه ی پدر بالا سرشون باشه...
اما توی این مرز و بوم هستن دخترایی که فقط و فقط آرزو دارن بدونن قبر باباشون کجاست ...
آورده ام در شهرتان خاکسترم را
آیات باقیمانده ی بال و پرم را
آورده ام ای کوچه های نا مسلمان
مؤمن ترین فریاد های حنجرم را
دیشب مراعات حسینم را نکردید
در کوفه وا کردید پای مادرم را
من آیه هایی در حجاب نور هستم
خالی کنید ای چشم ها دور و برم را
نذر سر این کعبه ی بالای نیزه
در شهرتان خیرات کردم زیورم را
من یک نفر در دو تنم ، اما دو روز است
از دست دادم نیمه ای از پیکرم را
یک نیمه ام را روی دست نیزه بردید
در محمل بی پرده نیم دیگرم را
اما به توحید نگاهم روی نیزه
زیباتر از هر روز دیدم دلبرم را
...:: شاعر : علی اکبر لطیفیان ::...
از «عین» علی عیون ما بینا شد
وز «لام» علی لسان ما گویا شد
در «یای» علی نور خدا را دیدیم
زان نور محمد و علی پیدا شد
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) :
حقُّ علیٍّ على هذهِ الاُمّةِ کحَقِّ الوالِدِ على وَلَدِهِ
حقّ على بر این امّت همچون حقّ پدر است بر فرزندش
(امالی(طوسی) : صفحه 54 )
حضرت زهرا (سلام الله علیها):
اِنَّ السَّعیدَ، کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَن أحَبَّ عَلِیاً فی حَیاتِه وَ بَعدَ مَوتِه
همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد.
(امالی(صدوق): صفحه 182 )
(( معرفی حضرت امیر(ع) در ادامه مطلب ))
امـــام خـــامـــنـــه ای (مدظله العالی)سبک زندگی اسلامی را تشریح می کنند.
اَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ
آیا مردم را به نیکى فرمان میدهید و خود را فراموش میکنید با اینکه شما کتاب[خدا] را میخوانید آیا [هیچ] نمی اندیشید
(بقرة : 44 )
با لباس پیغمبر خدا، خلاف حرف خدا عمل میکنن و دل نایب بر حق حجت خدا رو خون میکنن!!!!
الهی، یا هدایتشون کن، یا اگه قابل هدایت نیستن ریشهشون رو از زمین بکن...
توجیه بی دلیل برخی گناهان:
رشوه ---> شیرینی
غیبت ---> تو روشم میگم
بخل ---> اگه خدا میخواست بهش میداد
دروغ ---> مصلحتی
ماهواره ---> شبکه های علمی
تهمت ---> همه میگن
ربا ---> همه میخورن
مال حرام ---> پیش 3 هزار میلیارد چیزی نیست
نگاه حرام ---> یه نظر حلاله
موسیقی حرام ---> آرامش اعصاب
مجلس حرام ---> یه شب هزارشب نمیشه
مراقب کلاه شرعی ها باشیم!!!
50% راه، شناخت گناهه، اینکه بدونیم داریم گناه میکنیم، کسی که ندونه کارش گناهه و گناهش رو نشناسه، 1% هم احتمال برگشتش نیستا... تا گناهت رو ندونی نمیتونی توبه کنی...
گلوله توپ 106 ، دو برابر اون قد داشت ، چه رسد به قبضه اش !!!
گفتم : چه جوری اومدی اینجا؟
گفت : با التماس...
گفتم: چه جوری گلوله توپ را بلند می کنی میاری ؟
گفت : با التماس...
گفتم: می دونی آدم چه جوری شهید می شه ؟
گفت : با التماس...
بعد هم رفت، چند قدم که رفت برگشت و گفت: "شما دست از راه امام بر ندارید"
وقتی آخرین تکه های بدنش را توی پلاستیک می ریختیم فهمیدم چقدر التماس کرده بوده شهید شه....
به درآمدت شک کن:
- اگه زیر کولر گازی میشینی و کل زحمتت بلند کردن یه خودکاره و ماهیانه میلیونی به جیب میزنی...
- اگه برای بدست آوردن پول، باید "دروغ" بگی و اسمش رو هم میذاری تبلیغ...
- اگه برای ورود به کار صلاحیت نداشتی و آشنایت وساطت کرد...
- اگه مشتریت ناراضی از مغازت رفت بیرون...
- اگه به کرایه مسافرهات صد تومن اضافه میکنی...
- اگه ماشین و وسایل بیت المال دستته و اونو واسه خودت میدونی، نه یه امانت...
- اگه به کارگرت نصف حقش رو دستمزد میدی...
- اگه هزارتومن بیشتر از حقت از دخل برمیداری و به صاحبکارت نمیگی...
- اگه به حقت قانع نیستی...
- اگه طمع داری...
- اگه تنوع طلبی...
و هزاران "اگر" دیگر............
به همین سادگی مال حرام وارد زندگیمان میشود و به همین سادگی زندگیمان با
خاک یکسان میشود... بعد هم خدایمان را بنده نیستیم و شروع میکنیم به کفر
گویی... اشکال از خودمان است... اون بالاییه که نقصی نداره... اول، خودتو
اصلاح کن....
فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّـهُ حَلَالًا طَیِّبًا وَاشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّـهِ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ
﴿النحل: ١١٤﴾
مادر شهید گفت: «امروز فهمیدم که علی(ع) کیست، من میتوانم جملهای به شما عرض کنم؟» آقا گفتند:« بفرمایید، من آمدم اینجا که حرف شماها را بشنوم.»گفت:« ما با شما از نظر فرهنگ دینی فاصله داریم اما در روضههایتان شرکت میکنیم و خیلی مواقع هم داخل نمیآییم. روز شهادت امام حسین(ع)، روز عاشورا و تاسوعا به دستههای سینهزنی امام حسین(ع) شربت میدهیم. میآییم توی دستههایتان مینشینیم و بعضی از حرفها را میشنویم. من تا الآن نمیفهمیدم بعضی چیزها را ...
از ماموریت که برگشت خوشحال بود!
پرسید: راستی فرمانده! گمراه کردن اینها چه فایده ای دارد ؟
ابلیس جواب داد: امام اینها که بیاید روزگار ما سیاه خواهد شد !!! اینها که گناه میکنند امامشان دیـــرتر می اید!
با کنجکاوی پرسید این هفته پرونده ها چطور بود؟
ابلیس یک نگاه عاقل اندر سفیهی به او انداخت و گفت:
مگر صدای گریه آقایشان را نمیشنوی؟؟؟
» دلت شکست همسنگری؟؟؟ چشمهایت تر شد؟؟؟ دلت آتش گرفت؟؟؟ اگر واقعا امام زمانی هستیم، مرد و مردانه فقط یک گناه، فقط یک گناه رو به خاطر آقامون بذاریم کنار... شرمندگی فردا خیلی سخته، اینکه بانوی بزرگوار به ما بگن تو اشک پسرمو در آوردی... تصورش هم سوز دارد...
یادت باشد، فقط یک گناه...
فقط دعا کنید پدرم شهید بشه!
خشکم زد. گفتم: دخترم این چه دعاییه؟!
گفت: آخه بابام موجیه!
گفتم: خوب إنشاالله خوب میشه، چرا دعا کنم شهید بشه؟
گفت: آخه هر وقت موج میگیردش و حال خودشو نمیفهمه شروع میکنه منو و مادرو برادرم رو کتک میزنه، اما مشکل ما این نیست!!!
گفتم: دخترم پس مشکل چیه؟
گفت: بعد از اینکه حالش خوب میشه و متوجه میشه چه کاری کرده، شروع میکنه دست و
پای ماها رو بوسیدن و معذرت خواهی میکنه؛ حاجی ما طاقت نداریم شرمندگی
پدرمون رو ببینیم. حاجی دعا کنید پدرم شهید بشه و به رفیقاش ملحق بشه...
برای سلامتی خودشون و خانوادشون صلوات
أللهم صلی علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
فکر کردیم بهترین کار این است که عمو را بیاوریم حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟! با این هیبت و این تیپ و قد و قواره و اسلحه. هرچه هم بخواهی بگویی من کسی نیستم، قیافهات تابلو است در خانه ی بغلی را زدیم آقایی آمد دم در سلام کردم گفتم:«ببخشید! امر خیری بود خدمت رسیدیم.» این بندة خدا نگاه کرد، یک مسلمان بسیجی، خانة یک ارمنی آمده، چه امر خیری؟! رفت لباس پوشید آمد . محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش. داخل خانه که شدیم، نگهبان او را بازرسی کرد. نگاه کرد، پیش خودش گفت، برای امر خیر مگر آدم را بازرسی میکنند؟!
+جوان گفت: زیارت بخوان...
-گفت: سواد ندارم...
+جوان شروع کرد به خواندن؛ بعد هم سلام داد به معصومین تا امام حسن عسکری... بعد هم پرسید: امام زمانت را میشناسی؟
-مرد جواب داد: چرا نشناسم؟؟؟!!!
+جوان گفت: پس سلام کن...
-مرد دستش را روی سینه اش گذاشت و شروع کرد: السلام علیک یا حجة بن الحسن العسکری...
+جوان لبخندی زد و گفت: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته....
أللهم الرزقنا توفیق الزیارة حجتک...
یکی ازبچه ها به ابراهیم گفت: ابرام جـون! تیـپ و هیکلت خیلی جالب
شده...توی راه که میومـدی دوتادختر پشت سرت بـودن و از تو حـرف میـزدند،
شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی، کاملا معلومه
ورزشکاری
ابراهیم خیلی نارحت شد و رفت توی فکر....
اصلا تـوقع چنین چیزی را نداشت....
جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خندم گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار
گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بـود... تیپش به هر
آدمی می خورد غیر از کشتی گیر...
بچه ها میگفتن:تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری
پیدا کنـیم. بعد هم لباس تنـگ بپوشـیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فرم،
آخه این چه لباس هائیه که میپوشی؟!
ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: ورزش اگه
برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگه ای باشه ، فقط ضرره...
سلام بر ابراهیم / صفحه 41
جوان نزد عارف رفت و گفت: میخواهم امام زمانم(عج) را در خواب ببینم، چکار کنم؟؟؟
عارف گفت: امشب مقداری نمک و سپس آب نمک بخور و بعد چیزی نخور و بخواب.
جوان رفت و انجام داد و خوابید...
فردا صبح نزد عارف بازگشت. عارف تا جوان را دید پرسید: چه شد؟ حضرت ولیعصر را دیدی؟؟؟
جوان با لحن معترضانه ای گفت: من فقط خواب چاه و رودخانه و نهر میدیدم... اما امام زمان را ندیدم !!!!
عارف لبخندی زد و گفت: تو دیشب نمک خوردی و تشنه شدی، و به سبب تشنگی همه اش خواب آب میدیدی...
««« پس اگر میخواهی امام زمانت را نیز در خواب ببینی، تشنه ی او باش.... »»»
یک کارت برای امام رضا(علیه السلام)، مشهد؛ یک کارت برای امام زمان(عجل
الله تعالی فرجه الشریف)، مسجد جمکران؛ یک کارت هم برای حضرت معصومه(سلام
الله علیها)، قم؛ این یکی را خودش برده بود انداخته بود داخل ضریح.
«چرا دعوت شما را رد کنیم؟! چرا به عروسی شما نیاییم؟! کی بهتر از شما؟! ببین، همه آمده ایم. شما عزیز ما هستی...»
حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) آمده بود به خوابش، درست قبل از عروسی...
یادگاران/کتاب شهید ردّانی پور
نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود. اکران فیلم شروع شد، شروع فیلم، سقف یک اتاق...
دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق...دقیقه سه، دقیقه چهار، پنج و.........
هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق بود !!!!
صدای همه در آمد!!! اغلب حاضران سینما را ترک کردند!!!
ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به جانباز قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید....
این تنها 8 دقیقه از 30 سال زندگی این جانباز بود و شما طاقت نداشتید...!!!
نه خوابه !!!
نه مسته !!!
نه خماره !!!
فـقط سینش بـخاطر گـاز شیمایی خـرابــه .......
تو این جامعه، هم به این میگن مرد، هم به اون پسری که تیشرت صورتی و شلوار
قرمز میپوشه و آرایش میکنه!!! شباهت ها و تفاوت ها چقــــدر زیادن توی این شهر...
برادرم، خواهرم، طوری زندگی کن که اگه مادر این عزیز ازت سوال کرد، بتونی جواب بدی، مادر این عزیز، همون بانوی بی نشانه...
مراقب باش شرمنده ی این بانوی بزرگوار نشی...
یاعلی
صبح روز کریسمس یعنی عید پاک ارامنه، آقا فرمودند که خانه چند شهید ارمنی و عاشوری اگر برویم خوب است. ما آدرسی از ارامنه نداشتیم. سری به کلیساها زدیم که آنها از ما بیخبرتر بودند! بنیاد شهید هم اطلاعی در این مورد نداشت! رفتیم گشتیم توی محله مجیدیه شمالی و دو سه تا خانواده پیدا کردیم. در منزلشون را زدیم و با آنها صحبت کردیم. توی خانواده مسلمانها خود را هیئتی یا بسیجی معرفی می کردیم. بین ارمنیها بگوییم که از بسیج آمدیم که نمی شود، کارت صدا و سیما نشان دادیم و گفتیم از صدا و سیما هستیم و امشب شب کریسمس، میخواهیم فیلمی از شماها بگیریم و روی آنتن بفرستیم.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به مناسبت بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش، کلیپ صوتی «صراحت؛ راز ماندگاری» را تهیه و منتشر کرد.
در این محصول صوتی به لزوم موضعگیری صریح مسئولان و نمونههای تاریخی آن در بیانات امام خمینی رحمهالله پرداخته شده است.
قال النبی صلّی الله علیه و آله : اَلتَّوْبَه حَسَنَه، لکِنَّهُ فِی الشِّبابِ اَحْسَنُ
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله : توبه از گناه، همیشه پسندیده است، ولی در جوانی بهتر و پسندیده تر است.
(مجموعه ورام ، ج ۲ ، ص ۱۱۸)
این کتاب ارزشمند به صورت نمایشنامه رادیویی در آمده است که شما می توانید از لینک های زیر این نمایشنامه را دانلود کنید.